پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601A Study about the Location of Mosques in Medina during the Era of Prophet Mohammad (PBUH)
(An Introduction to Principles for Determining Proper Locations for Mosques in Islamic Cities)بررسی و الگوشناسی مکانیابی مساجد عصر نبوی در مدینه (مقدمهای برای دستیابی به اصول مکانیابی مسجد در شهر اسلامی)3181FAمحمدرضا عطایی همدانیکارشناس ارش معماری، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه علم و صنعت ایرانمهدی حمزه نژادپژوهشگر دکتری معماری. دانشگاه علم و صنعت ایران0000-0001-8742-927Xعبدالحمید نقره کارعضو هیئت علمی و دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه علم و صنعت ایرانJournal Article20111011The study of structural reforms in cities like Medina after the advent of Islam is of prime significance for those who follow Islamic ideals in modern urbanization. The following research takes a historical look at evidence of urban development immediately after the introduction of Islam. The authors present the method used by Prophet Mohammad (PBUH) to select proper locations for building mosques as a model. The research’s findings show that before Islam, the city of Medina was made up of scattered neighbourhoods divided by gardens. The city’s tribal structure was reinforced as a result of the scattered water resources and vegetation. Structural changes, coinciding with cultural developments, brought unity out of disparity but without ruling out the presence of different tribes. What led to this balance between tribal tendencies and the sense of unity were mosques, particularly their types and locations. Local and Jaame’ (i.e. grand) mosques became part of a coordinated network prioritizing unity while granting authenticity to different tribes. Prophet Mohammad (PBUH) relied on divine guidance to choose his place of residence and the location of Masjid al-Nabi (i.e. the Mosque of the Prophet). He announced the mosque would be built at the very place that his camel stops. This specific location was at the end of one of the local bazaar’s many tributaries and perfectly accessible from all corners of the city. Thus, various tribal centres were gradually formed around the mosque, which became the centre of the sprawling city. Local mosques became like centres of different neighbourhoods. Masjid al-Nabi did not have a significant structural role in the city but was of great functional importance. Various social events that were considered below the holy spirit of the mosque would take place in a square just opposite the mosque buildingچکیده مطالعه الگوی نبوی و شیوة اصلاح ساختار شهرهای قبل از اسلام به ویژه مدینه و شکلگیری نخستین شهرهای اسلامی، برای تحقق ارزشهای اسلامی در شهرسازی جدید اهمیت زیادی دارد. این تحقیق به روش تفسیر تاریخی و استدلالی به بررسی شواهد مربوط به این تحولات میپردازد و تلاش میکند از شیوه مکانیابی مساجد توسط پیامبر در مدینه الگوبرداری نماید. براساس یافتههای این پژوهش، ساختار مدینه قبل از اسلام، ساختار باغ محلهای با محلههای پراکنده میباشد. ساختار قبیلهای شهر به واسطه پراکندگی منابع آب و پوشش گیاهی، تقویتشده و تغییرات کالبدی نیز همزمان با تغییرات فرهنگی، سیری از کثرت به وحدت دارد. اگرچه این وحدت به تنوع قومی عنایت خاص داشته و منکر قبایل گوناگون نیست. عامل ایجاد چنین توازنی بین قومیتگرایی و وحدتگرایی را میتوان نوع و جایگاه مساجد دانست. مساجد محلی و مسجد جامع، به صورت سامانهای هماهنگ با اولویتدادن به وحدت، به وجود طوایف گوناگون اصالت میبخشد. پیامبر(ص) مکانیابی محل سکونت و مسجد را به راهنمایی الهی و توقف شترشان موکول کردند. این مکان حاشیهای، در انتهای یکی از انشعابات بازار بود که دسترسی مناسبی از تمام نقاط شهر به مسجد را فراهم میآورد. مراکز متعدد قبیله ای به تدریج به مرکز شهر با محوریت مسجد منتقل گردید. مساجد محلی نیز در موقعیتهای خاص احداث و بعدها مرکز محله با محوریت مسجد ایجاد شد. «مسجدالنبی» از نظر کالبدی نقش شاخصی در شهر نداشته ولی از نظر عملکردی بسیار نقش مهمی دارد و کاربریهای خاص اجتماعی که به قداست مسجد لطمه میزند در محلی به نام بلاط درمیدانگاهی مقابل مسجد انجام میشده است.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601Group belonging to Place, Realization of Social Residence, in Traditional Neighborhoodتعلق جمعی به مکان، تحقق سکونت اجتماعی در محله سنتی17282FAمحمد تقی پیرباباییعضو هیئت علمی دانشگاه هنر اسلامی تبریزحسن سجادزادهعضو هیأت علمی/ گروه معماری، دانشکده معماری، دانشگاه بوعلی سینا همدان، همدان، ایران0000-0002-3989-9389Journal Article20110817Studies in urban design and quality of place of residence include a lot of discussions about the importance of physical-spatial and semantic elements as well as social structures etc. to convey a sense of place. However, less emphasis is placed on the concept of group belonging to place of residence as a parameter that gives a location a specific meaning.
This article outlines three types of relationships between a society and the place it belongs to: spiritual-mental, moral-ideological and biographical. It then strives to determine, measure, and compare these relationships in one of the traditional neighborhoods of the city of Hamedan. The authors have conducted field studies and interviews with residents of this neighborhood to evaluate the dimensions and influences of group belonging to place of residence.
This research shows group belonging to a traditional neighborhood are strong and have strongly influenced the mentality of residents regarding the identity of the place they live in. The three types of spiritual-mental, moral and biographical relationships between society and place of residence are interconnected and play an indivisible role in creating a sense of belonging.اگرچه در مطالعات طراحی شهری و کیفیت مکان، بحثهای فراوانی در ارتباط با اهمیت عناصر کالبدی- فضایی، معانی، ساختارهای اجتماعی و ... در ایجاد حس مکان شده است، اما در این بین، تحقیقات کمتری در مورد تعلق جمعی به مکان به عنوان پارامتری که به مکان معنا و مفهوم میبخشد، صورت گرفته است. این مقاله با تبیین شاخصهای روابط مذکور و تحقیقات میدانی، به اندازهگیری و مقایسه آنها در یکی از محلههای سنتی شهر همدان پرداخته است. مطالعات میدانی و مصاحبههای حضوری با ساکنین محله جهت ارزیابی ابعاد تعلق جمعی به مکان و تأثیر آن روی یکدیگر با تحلیلهای آماری انجام گرفت. این تحقیق نشان میدهد که تعلق به مکان، نقطه تلاقی عناصر کالبدی، مفاهیم ذهنی فرد از مکان و ساختارهای اجتماعی میباشد که در سه رابطه روحی - روانی، اخلاقی و بیوگرافیکی قابل دستهبندی میباشد و همچنین ثابت میکند که تعلق جمعی به محله سنتی، بالا و قوی میباشد و همین امر ذهنیت ساکنان محله را بر روی هویت مکانها و تعلق به آنها تحت تأثیر قرار میدهد. همچنین روابط مذکور بر همدیگر تأثیر مستقیم و بسزایی داشته، طوری که پیوند بین آنها در ایجاد تعلق جمعی غیر قابل انفکاک میباشد.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601A Study of Concepts and Indicators of the Global City Theoryبررسی مفاهیم و شاخصهای نظریه شهر جهانی29423FAاحمد پوراحمداستاد گروه جغرافیای انسانی، دانشکده جغرافیا، دانشگاه تهرانمهدی قرخلودانشیار گروه جغرافیای انسانی، دانشکده جغرافیا، دانشگاه تهران.سیروس موسویپژوهشگر دکتری جغرافیا و برنامه ریزی شهری، دانشگاه تهران.Journal Article20110817Numerous studies have been conducted over the past four decades about the effects of globalization on cities and the way cities have been responding to pressures imposed upon them by globalization. Over the decades, cities have developed a complex relationship with globalization in light of their social and economic significance. Further research into this relationship has led to the introduction of a new concept in urban studies known as the global city theory.
This theory embodies discussions on the effects of globalization on cities and the way cities have been responding to the changes brought about by this phenomenon. It also includes a series of guidelines to help cities become part of the globalization process.
In addition, the global city theory studies the effects of globalization on the new identity of contemporary cities, outlines a new set of criteria to distinguish global cities, defines the characteristics of such cities, develops a ranking system for them and studies the relationship between cities and global city networks.بررسی تأثیرات جهانیشدن بر شهرها و پاسخ شهرها به فشارهای ناشی از جهانیشدن، موضوع مطالعات گوناگونی در طول حداقل چهار دهه اخیر بوده است. شهرها در طول این دههها به دلیل اهمیت اجتماعی و اقتصادی، روابط پیچیدهای با جهانیشدن داشتهاند. مطالعات درباره این روابط در حال شکلدادن به یک چارچوب نظری جدید در مطالعات شهری است که نظریه شهر جهانی خوانده میشود. در مطالعات شهری، این نظریه جدید با پرسشهایی در رابطه با تأثیرات جهانیشدن بر شهرها و نحوه پاسخگویی شهرها به جهانیشدن آغاز میشود و با تدوین فرآیندهایی راهنما برای هدایت شهرها به سمت جهانیشدن پایان مییابد. نظریه شهر جهانی دربرگیرنده محورهای مطالعاتی دیگری، نظیر شناخت تأثیرات جهانیشدن در رابطه با ماهیت جدید شهرهای معاصر، تعیین معیارهایی برای شناخت شهرهای جهانی، بررسی خصوصیات این شهرها، رتبهبندی شهرهای جهانی و بررسی روابط بین شهرها و شبکههای شهری جهانی است.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601Physical Impacts of Industrial Buildings on Urban Development in Iran “Case Study: Tehran Refinery & Baghershahr Residential District”اثرات کالبدی ساختمانهای صنعتی بر گسترش شهری در ایران
«نمونه موردی : پالایشگاه تهران و منطقه مسکونی باقرشهر»43544FAامید رهاییدکتری معماری، استادیار دانشکده معماری، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران.پروین قائم مقامیعضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ایرانJournal Article20110817Scientific and technological developments particularly after the Industrial Revolution have led to the creation of numerous industrial buildings in city suburbs. Although industrial plants are developed to meet the various needs of humankind, they do entail a series of negative effects and though built in suburban areas they strongly influence urban expansion.
This paper studies the physical impacts of industrial buildings on urban development in Iran. It requires a look into several fields of study and employs a composite research method to proceed. In a deskwork process, the authors first present a summarized history of urban developments in the face of growing industrial advances. They then study the urban expansion of Tehran with the industrial plants developing around it through a comparative method employing maps and documents.
The Tehran Refinery and the Baghershahr residential district are chosen as components of a case study. The authors use questionnaires, conduct interviews and take note of their observations to evaluate the impact of industrial buildings on urban expansion. Finally, an analytical strategy is employed to conclude that industrial plants, which are mainly built in city suburbs as new urban indicators, inevitably affect urban development and people’s lives. The paper ends with a series of proposals for architects and urban developers to reduce the destructive impacts of industrial buildings on urban development.توسعه صنایع خصوصاً پس از انقلاب صنعتی موجب پدید آمدن ساختمانهای صنعتی (کارخانجات صنعتی) متعددی در حاشیه شهرها شده است. کارخانجات صنعتی با اینکه عمدتاً به منظور تأمین نیازهای نسل بشر ساخته میشوند، اما عوارضی را نیز به همراه دارند و علیرغم اینکه ضرورتاً در خارج از شهرها ساخته میشوند، با این حال، گسترش شهری را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند. این مقاله به بررسی اثرات کالبدی ساختمانهای صنعتی بر گسترش شهری در ایران میپردازد. به دلیل ماهیت موضوع، تحقیق حاضر یک پژوهش میانرشتهای بوده و جهت رسیدن به هدف از راهبردهای ترکیبی استفاده شده است؛ ابتدا با روشی کتابخانهای، تاریخچه مختصری از تحولات شهری در ارتباط با توسعه صنایع و پدیدار شدن ساختمانهای صنعتی ارائه میشود. سپس از طریق مطالعه اسناد و نقشهها و با روشی مقایسهای، گسترش شهری تهران با توجه به موقعیت ساختمانهای صنعتی اطراف آن بررسی میگردد. در ادامه از طریق انتخاب یک جامعه آماری نمونه (پالایشگاه تهران و منطقه مسکونی باقرشهر) و انجام مطالعات میدانی به روش پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده در این نمونه موردی، میزان تأثیرگذاری ساختمانهای صنعتی در توسعه شهری منطقه مورد نظر سنجش میگردد. سرانجام با یک روش تحلیلی این نتیجه به دست میآید که ساختمانهای صنعتی و کارخانجات که عمدتاً در خارج از شهرها ساخته میشوند، در عین اینکه شاخصههای جدید شهری به حساب میآیند، اثرات اجتنابناپذیری بر توسعه شهری و زندگی مردم نیز میگذارند. در خاتمه نیز پیشنهادهایی برای معماران و شهرسازان در جهت کاهش اثرات مخرب احداث ساختمانهای صنعتی بر توسعه شهری ارائه خواهد شد.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601A Deconstructive Reading of the Persian Painting “The Drawing Out of Yusof from the Well”چالش ساختار و معنا : خوانش واساز از نگارة "بیرون آوردن یوسف از چاه"55645FAفریده آفرینپژوهشگر دکتری پژوهش هنر. دانشگاه الزهرا.Journal Article20110817This essay has attempted to apply the main concepts of Jacques Derrida’s deconstruction theory to the Persian painting “The Drawing out of Yusof from the Well”.
A methodological frame comprises signification, reversing binary oppositions, aporia, parergon, narrative, intertextuality and decenterism. In a deconstructive analysis, binary oppositions like men and women, day and night, cold and warm colors are connected without superiority. Spectators face questions which have unlimited answers and entangle them in aporia. Considering a parergon will help the spectator come up with another reading or another meaning of a certain text. There is also no center. The center has lost its function. The artist has put the center, which is related to the title, in the corner. The work is not autonomous. It has a relationship with other texts like the story of Yusof in the Qura’n and ancient myths. The signs prevalent in the sketch can also be traced back to other texts.
Thus, we can find a deconstructive logic behind this work. There is no final meaning and signification and the artist’s ideas in forming the painting follow Derrida’s concepts and theories.این مقاله میکوشد نگارة ایرانی بیرون آوردن یوسف از چاه را بر مفاهیم اصلی واسازی دریدا مورد انطباق قرار دهد. هدف این مقاله بررسی روند تزلزل معنای قطعی و رسیدن به معانی جدید است.
از بررسی این نگاره، مفاهیم مهمی سر برمیآورند که در دو موضوع دلالت و روایت دستهبندی میشوند. در موضوع دلالت با بررسی وارونگی تقابلهای دوگانة متن هنری، سرگشتگی، آرایههای اثر هنری و در موضوع روایت با بحث مرکزگریزی و بینامتنیت به چارچوب تحلیلی این مقاله دست مییازیم. این تحلیل، نشان میدهد هر نشانة این تصویر، دالی است که مدلول آن غایب است. تقابلهای دوگانة این تصویر با واژگونسازی تقابلهای مرد/ زن، شب/ روز، رنگهای سرد/گرم، تقابل درون/بیرون به هم آمیختهاند. در این اثر، سؤالهای متعددی وجود دارد که مخاطب (بیننده) برای آنها پاسخی نمییابد و به سرگشتگی منجر میشود. عواملی که از چارچوب تصویر بیرون زدهاند به حاشیهای میمانند که با تمرکز روی آن خوانش متن دیگرگونه میشود. مرکزیت نگاره با قراردادن موضوع اصلیِ، در جایی غیر از مرکز، یعنی در قسمت پایینِ سمت راست، از بین میرود. این نگاره با متون و نظامهای دیگری نیز در ارتباط است که استقلال آن را زیر سؤال میبرد. نگارگر در بازسازی این روایت، سنت را به کناری مینهد و بدون در نظر گرفتن منطق علی و معلولی، روایت این قسمت از داستان یوسف را برای ما باز میگوید. با خوانش این اثر و با پیشفرض قراردادن واسازی به عنوان روش و تحلیل متن به منطق اندیشة واساز در پشت آن پی میبریم. این منطق راه را بر معنای قطعی اثر میبندد و آن را به روی معناهای متعدد میگشاید. از نتایج دیگر این بررسی، یافتن نزدیکی ذهنیت نگارگر و اندیشههای دریدا است.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601Semiotic Analysis of Postmodern Designتحلیل نشانهشناختی طراحی پسامدرن66786FAبابک امراییعضو هیئت علمی دانشگاه هنر اسلامی تبریز.Journal Article20110817Since the late 1960s, a pioneering design approach gradually emerged that is referred to now as the postmodern approach. Design, architecture and in general terms, post-modern art (similar to other cultural forms of post-modernism) have so many complexities that it is actually quite difficult to define a set criteria for recognition, classification and differentiation of post-modern from modern art.
This paper, using semiotic theories as analytical tools, attempts to define various concepts and indicators which it then uses to study famous works designed by well-known designers and architects with a post-modern approach. The findings suggest that the signs in post-modern works have gone through major changes compared to their modern counterparts. The best example is the re-employment of iconic signs in post-modern designs. Post-modern works have enormous connotations and their process of semiosis and signification are endless. Moreover, the post-modern designer employs syntagmatic and paradigmatic approaches, allowing viewers to interact with the artwork. Finally, post-modern designs address sensual perceptions. In fact, the greatest function of post-modern designs in terms of communication is their ability to relate emotionally with viewers.از اواخر دهه 1960 میلادی، طراحی پیشتاز به سمتی رفته است که آن را پستمدرن مینامیم. طراحی، معماری و به طور کلی هنر پستمدرن (همانند سایر شاکلههای فرهنگی پستمدرن) دارای آنچنان پیچیدگیهایی است که تا به امروز ملاکهای صحیحی برای شناسایی، تفکیک و طبقهبندی آثار پستمدرن از آثار مدرن وجود ندارد. در این مقاله با تبیین مبانی نظری نشانهشناسی به عنوان ابزار نقد، برخی مفاهیم و مؤلفهها استخراج شده، سپس توسط این مؤلفهها، برخی آثار شاخص که توسط طراحان و معماران بنام و داعیهدار پستمدرنیسم طراحی شدهاند، مورد بررسی قرار گرفته است.
براساس نتایج این پژوهش، نشانههای آثار پستمدرن نسبت به همتایان مدرن خود تغییراتی بنیادی یافتهاند که از شاخصترین آنها میتوان اشاره کرد به اینکه در طرحهای پستمدرن مجدداً از نشانههای شمایلی به وفور استفاده میشود. آثار پستمدرن دلالتهای ضمنی فراوان دارند و فرایند نشانهپردازی و دلالت آنها نامحدود است. به علاوه این طراحی از منش همنشینی و جانشینی استفاده مینماید و برای مخاطب ـ به عنوان حلقة اصلی فرایند دلالت ـ امکان تعامل با اثر را فراهم مینماید و بالاخره اینکه طرحهای پستمدرن، ادراک احساسی مخاطب را مورد توجه قرار میدهد و کارکرد برتر فرایند ارتباطی آثار پستمدرن، کارکرد عاطفی است.پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-963581620110601Aesthetic Approaches to Product Design and Developmentرهیافتهای زیباییشناسی به مثابه طراحی و توسعه محصول80927FAبهزاد سلیمانیاستادیار/ دانشگاه الزهرا0000-0002-9680-9650محمدحسین حلیمیاستاد پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهرانJournal Article20110817Designers are always in search of an approach to help them deal with the question of aesthetics in product design and development and thus meet the demands of their clients. As one experienced designer, Heufler admits, theory and practice are always clashing as designers cannot freely express their aesthetic feelings without considering the demands of the clients and this, he says, has always been a burden for them. Christopher Alexander, who is known as one of the founders of design methodology, believes problems faced by designers are often so complex that they cannot be resolved through a merely emotional approach or artistic creativity. He suggests that such problems necessitate a proper market analysis. This approach is known as “form affected by market” and is one of the most familiar approaches for designers. Its main objective is to make specific clients interested enough in a product to convince them to buy it.
Unfortunately, a lot of people mistakenly conclude that designers are trying to come up with one universal approach to face the problems of product design. However, the fact is different problems warrant different approaches. The first question that should be raised at the beginning of all industrial design projects is which approach works better aesthetically.
If we accept the fact that there are different approaches to address the issue of aesthetics and consider aestheticism as a form of language while identifying customer demands by analyzing the market, the next important question would be, is the market-based approach the only approach that designers can adopt? Are there any alternative practical approaches?
This article studies the objectives of a number of designers before presenting a general perspective. It examines the pros and cons of various approaches to help the reader make the best decision. The main question is “Can designers adopt an approach other than the market-driven one?” or rather “Has there been any alternative approaches?”تمام طراحان در جستجوی پیداکردن روندی برای حل مسئله زیباییشناختی در طراحی و توسعه محصولات هستند. آنها تلاش میکنند، طرح پیشنهادی خود را با آن روند انجام دهند و از این طریق به اهداف، سفارشدهندگان خود یعنی کارفرمایان و خریداران جامة عمل بپوشانند. چنانچه به اعتراف طراح با تجربهای چون «هوفلر» همواره یک تضاد بین تئوری و عمل وجود داشته است و طراحان نمیتوانستند آزادانه احساس زیباییشناختی خود را بدون درنظرگرفتن درخواستهای سفارشدهندگان بیان نمایند و همیشه این فشار بر روی طراحان وجود داشته است. افرادی مانند «کریستوفر الکساندر»1 که از وی به عنوان یکی از بنیانگذاران متدولوژی طراحی یادمیشود، معتقد است مشکلات و مسایلی که طراحان باید آن را حل نمایند، خیلی پیچیدهتر از آن است که تنها با احساسات و خلاقیتهای هنری قابل حل باشد و بر همین اساس جهت مواجه با مشکلات و مسایل طراحی باید به تحلیل و پردازش بازار پرداخت. این نوع نگاه یکی از آشناترین روندها برای طراحان محسوب میشود که بدان فرم تأثیرگرفته از بازار میگویند که بارزترین هدف این روند، مجابکردن استفادهکننده مشخص در ایجاد علاقه و خرید محصول است. متأسفانه اغلب این سوءتفاهم پیش آمده است که هدف از تلاشهای مربوط به روندهای طراحی، بدستآوردن یک روند فراگیر واحد میباشد و این امر نادیده گرفته شده که مشکلات و مسایل مختلف، روندهای متفاوتی میطلبد. اینکه کدام روند کاربرد بهتری برای حل مسائل زیباییشناختی دارد، سؤالی است که باید در آغاز تمامی پروژههای طراحی صنعتی مطرح و پاسخ داده شود.
حال اگر بپذیریم روندی برای حل مساله زیباییشناسی وجود دارد و زیباییشناسی را به عنوان یک زبان مورد توجه قراردهیم و درخواستهای استفادهکننده را از طریق مطالعات بازار و روشهای مرتبط آن به دست آوریم. آنگاه این سؤال مهم در حل مسئله زیباییشناختی پدیدار میشود، که آیا تنها روندی که در اختیار طراحان قرار دارد، همان روند و رهیافت برخاسته از بازار است؟ آیا روندهای جایگزین میتوانند، جانشین مناسبی برای این روند باشند؟
این مقاله با مطالعه اهداف طراحی تعدادی از طراحان، چشمانداز کلی را شکل میدهد و نکات ضعف و قوت این روند را مطرح نموده و از این طریق خواننده را هدایت نموده تا بتواند تصمیم بگیرد. آیا میتوان به جز روند استخراج شده از بازار از روند دیگری استفاده نمود؟ آیا نمودهایی از روندهای جایگزین وجود دارد که بتوان به آنها استناد کرد؟